100 متن کوتاه شمع ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن شمع برای اینستاگرام و بیو واتساپ
زندگیت را با لبخند هایت نگاه کن نه با اشکهایت
سالهای عمرت را با دوستانت بشمار نه با تعداد شمع های روی کیک تولدت
تولدت مبارک دوست عزیز
یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
سُلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید دراین جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را میسازند تا بسوزد
اما تو میسوزی تا بسازی با سپاس و عرض تبریک فراوان
یک درخت می تواند شروع یک جنگل باشد
یک شمع می تواند پایان تاریکی باشد
یک واژه می تواند بیانگر یک هدف باشد
امروز می تواند آن “یک روز” باشد
برق خونمون رفته بود ...
تو دستشویی شمع گذاشتیم.
دوستم اومده خونمون میگه : وااای شما چه شاعرانه میرینید
عمر ، مانند سوختن یک شمع به پایان میرسد و ما همچنان در انتظار کسی هستیم که درکمان کند ...
من دورَت نمیزنم دورَت میگردم
مثل پروانه دورِ شمع مثل زمین دورِ خورشید
مثل من دور ماه دورِ دنیا دور تو️
حالا متوجه شدم که هرگز روشنایی را پیدا نخواهم کرد مگر اینکه مثل شمع، سوخت خود باشم.
عشق که تو باشی
مگر می شود پروانه نشد و
دورت نچرخید
عشق که تو باشی
مگر می شود که در غم دوری ات
مثل شمع آب نشد
به دل شمع زد،
--پروانه!
آن هنگام که دید،
گل را
از شاخه چیدند...
لیلا طیبی(رها)
هزاران شمع می تواند از یک شمع روشن شود، و عمر آن شمع کوتاه نخواهد شد. تقسیم کردن شادی با دیگران هیچ وقت از مقدار آن کم نمی کند.
بهتر است شمعی روشن کنیم تا اینکه به تاریکی لعنت بفرسیم
در تاریکی خودتان را بهتر میبینید
\ashofteh
شب بود و شمع بود و من بودم و غم
شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت
چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت،،
ارس آرامی
اُسطوره ی تمام شهر شده ست،
-- (از زن و مرد!)
\شمعی\ که در جنگ \تاریکی\
--آب شد!
لیلا طیبی (رها)
شب بود و
شمع بود و
من بودم و غم....
شب رفت و
شمع سوخت و
من ماندم و غم....
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان،
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده ،
تنها به شمعی
قانع اند واندکی سکوت...
فرانسس میرالس :
هزاران شمع را می توان با یک شمع روشن کرد و زندگی این شمع کوتاه تر نمی شود
سهیم کردن شادی هرگز از آن نمی کاهد
شب های پاییز
کنار نور شمع رقصان
و سمفونی عجیب باد که
در کوچه های سرد و بی روح می پیچد
دل انگیز و هم چنان، غم انگیز است
خداداد نواندیش
هر شب تو رویای خودم
آغوشتو تن می کنم...
آینده ی این خونه رو
با شمع روشن می کنم...
برشی از ترانه