شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شب های پاییزکنار نور شمع رقصانو سمفونی عجیب باد کهدر کوچه های سرد و بی روح می پیچددل انگیز و هم چنان، غم انگیز استخداداد نواندیش...
این محبت است که یک طفل را با یک زن پیوند مادر پسری می بخشد نه شیر که یک زن به یک طفل می دهد چون اگر این طور بود تمام (گاو) ها بالای بشر حکم مادری داشتنخ.نواندیش...
نیاز نیست ؛ که پیر شویی تا بدانی که زندگی ارزش غصه خوردن را ندارد همین که به گذشتة نگاه کنی این مسئله رامی فهمی.!خ.نواندیش...
پا به دنیا نهادن؛ شروع یک زندگی شروع یک عشق شروع یک داستانخ.نواندیش...
،،عشقم برای تو هر کاری که از دستم بر بیاد می کنم،،جمله زیبای استاما جالبش اینجاست که (هر کاری...) شامل تبدیل شدن به یک شیطان تمام عیار هم استو این خطرناک استخ.نواندیش...
منم آن متلق کافریکه بعد دیدن چشمان تو ایمان آوردخ.نواندیش...
گفتن زیبا ترین سفری که تا به حال داشتی تا کجا بود؛گفتم تا به آغوش دلبر !خداداد.ن...
فریب در گوش محبت زمزمه می کند و محبت راه خنجر را در پیش میگیردو زمزمی در گوش عشق میکند عشق هم که گلیم خود را ازاین سرزمین برمیدارد و میرودنفرت در گوشه ی نشسته ولبخندی زهراگینی بر لب داردخوش حال است، از این که دوستشتوانسته محبت را عاقل کندو جایگاه عشق را بریاش بفهمانداز خوشی هم که دیگر خبری نیستمیگویند غم او را به دار آویختهتا خودش بر سندلی رنگ رنگی خوشی، بنشیندو کار مورد علاقه شو انجام بدهدمادران را بر سر تابوت فرزندانشا...