متن ظلمت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ظلمت
غفلت در این جماعت،فرعون را جری کرد
بشکن ستون ظلمت،بر آب زن عصا را
از سحرِ سامری ها در شهر بیمناکم
ترسم تو تا بیایی کتمان کنند خدا را
ای رهگذر از شب ها ای خسته ترین رویا
در باور این ظلمت پیدا شو و پیدا ما
هر ذره ی تاریکی چون تجربهای شد نور
هر ذره زبان شد تا پیدا شویم از دور
ما ریشه زدیم اینجا در خاک همین رویا
در باد شکوفا شد آواز از دل...
از ظلمت شب گذشتی ای دیده ی من
برخیز که نور می دمد کوبه ی دل
مانند درخت که از تبر می ترسد
یا ظلمت شب که از سحر می ترسد
انسانیت آن نشان اشرافی ما
از فقر شعور این بشر می ترسد