پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اربعین ۶پس از یک اربعین عطر گل دردانه می آیدطنین نغمه ای جامانده در ویرانه می آیدنسیم آهسته می پیچد مشام بیقراران راهوای چیدن سیب و گل ریحانه می آیدبه زیر خاک باران خورده عطر تازه می ریزدبه بالاسر پرستویی به سوی لانه می آیدگمانم قسمتی از فوج درناها که غارت شدبه اقلیم پر از تاب و تب کاشانه می آیدکنار شمع و گل حال و هوای سوختن کم بودبه باغ مانده از فصل خزان پروانه می آیدمگر خون جگر دارد برای کام سرمستانکه آتش از نه...
دعا کردم سرت را نیزه دار از نی نیندازددعا کردم که سویت سنگ پی در پی نیندازد.دعا کردم کسی با مشک پر از نهر برگرددعمود خیمه ها را شعله ها تا کی نیندازد؟.سرت را نزد او بردند و من در دل دعا کردمخدا حتی گذارش را به ملک ری نیندازد.دعا کردم کسی در شام جای شکر پیروزینرقصد، پا نکوبد، سَب نگوید ، مِی نیندازد.به دنبال تو با پای برهنه می دوم با اشکبه راهی که در آن حتی عرب هم نی نیندازد...