شعر مذهبی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر مذهبی
ولای مرتضی حبل المتین است
امیر و مقتدا روی زمین است
حساب شیعیان در روز محشر
به دستان امیرالمومنین است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
در سینه اگر مهر علی را داریم
باید که دل از غیر علی برداریم
در مکتب او واهمه از مردن نیست
شاگرد کلاس میثم تماریم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
در منقبت حضرت جوادالائمه (علیه السلام)
(مظهر جود)
نشسته ام که به نظم سخن، زنم قلمی
چکامه ای که بوَد وصفِ شاه ِ محتشمی
محمّدی که تقی هست و هست مظهر جود
چنان که گنج دهد ؛ گر طلب کنی دِرمی
ز نسل شاه خراسان رضا بوَد که عیان
بوَد...
(وفات حضرت اُم ّالبنین(س) تسلیت باد)
حضرت اُمّ البنین از بس که با احساس بود
با یتیمان علی ، در مادری حساس بود
این مقامش بس که او در بین نسوان جهان
مادر سقاى دشت کربلا ، عباس بود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1381
جبرئیل آن روز تا غار حِرا پرواز کرد
گرم دیدار محمد ، عشق را آغاز کرد
ای محمد! ای صفات سبز تو وصف خدا
آه... ای آیینه در آیینه ذات کبریا
یک به یک از او بخوان از آن خدایی که یکی ست
آن خدایی که همه عالم به لطفش...
تو از آسیه و حوّا و مریم سرتری زینب
که داری بر همه عالم مقامِ سروری زینب
برایت آتش غمهای بی پایان گلستان بود
که در موج بلا و خون ، خلیل دیگری زینب
عجب صبری عجب شوری چه ایمانی چه ایثاری
تویی زینب ترین زهرا ، تو زهرا کوثری...
دلم شکست و غزل شرحی از جدایی شد
گرفت قلب زمین و زمان فدایی شد
دوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزا
به شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد
دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماه
زمان سوختن و مرثیه سرایی شد
غروب غمزده ای داشت کاروان عطش
زمانه،...
دوباره خانه حیدر شده است بیت النور
ز یمن تو متجلی شد ست وادی طور
تو آمدی و در آن شب سرور بر پا شد
همای صبح سعادت نصیب دنیا شد
در آسمان ولایت هلال کرد طلوع
ستاره ای که ندارد زوال کرد طلوع
امامه گل پسر نازنینی آورده
چه...
خلقی زشفاعت شما میگویند
با سوز دعا رضا رضا میگویند
فردای قیامت که همه حیرانند
از لطف وعنایت شما میگویند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
زهرایی و مهمان تو روح الامین است
شان نزولت قدر وطه یا و سین است
زهرایی و نور دو چشمان محمد
هم کفو تو تنها امیر المومنین است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد🖤
شب شده ست و گریه یر ماه تمامش میکند
آه امشب گریه را نیمه تمامش میکند
گاه زهرا میگشاید چشم بر روی علی
دور از چشم همه تنها سلامش میکند
آن در و دیوار را رکن و مقامش میکند
فاطمه در آستان خود غلامش...
این تن فدای تربت پاکت شود کم است
از بوستان خیمه گلی سرخ چیده ام
جانرا ز روی شیفتگی در طبق نهم
در سایه سار لطف شما آرمیده ام
خواندی مرا چنانکه به صحرا روان شدم
بر خیمه گاه موکب یاران رسیده ام
در آخرین عمود بکردم چو سجده ای...
آقا اجازه هست که تماشا کنم تو را؟
با دست حاجتی که تمنا کنم تو را
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنی؟
آیا شود که حاجت ما را روا کنی
محمد مایه فخر زمین است
جهان انگشتر و او چو نگین است
بظاهر می درخشد چون ستاره
به باطن سیرت احمد چنین است
شبی در محفلی ذکر علی بود
شنیدم عاقلی فرزانه فرمود:
اگر دوزخ به زیر پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری
از عمق دل خویش جلی می گوییم
با نغمه ی بین المللی می گوییم
یک روز می آید که به گرد کعبه
کوریّ عدو علی علی می گوییم
گهی رحمان و گه جبّار میشد
گهی غفار و گه قهار میشد
عبایش را که می پوشید حیدر
خودش یک کعبه ی سیّار میشد
شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل قبر خودت خیز که مهمان داری
ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست؟
و بگویند که مهمان ز خراسان داری