شعر مذهبی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر مذهبی
میدانم که میآیی زِ مغربِ آسمان،
پرچم به کف، به کعبه دهی تکیه بر جهان.
شمشیر عدالـت به کف، ظلم میکشی،
پر میشود از مهربـانی همه زمان.
مکه شود آشیان حکومتت
تا گلفشاند کوچه به کوچه، هر بوستان.
حقبا تو خیزد، یار وفادارت،
تا طنین گیرد نام محمد در جهان....
از قارعـه تکاثر عصر همزه ای می بینم
ابزار فیل و قریش ماعونه ای می بینم
جاری نمـوده کوثـری از دریـــای معرفت
جز کافرون مـن نصر تـازه ای می بینم
از قارعه شنو تکاثر عصر همزه ات را
ابزار فیل و قریش هم ماعونه ات را
جاری نموده کوثری از دریای معرفت
دیدند کافرون همه نصر حسنه ات را
الحمد بقرآن و به عمران و نسآءاش
الـمائـــده تــا نعمت اعــراف بلنـــــدش
انفـــال و غنائـــم همـه اسباب کمالند
از توبه گرفت یونس من راه نجاتش
(السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره)
«وداع سرخ»
صوت قرآن شد بلند اینبار، روی نیزهها
تا که خلقی را کند بیدار، روی نیزهها
آسمان در خون نشست آندم که پیش چشم او
رفت رأس خسرو احرار روی نیزهها
میدهد با خون خود پیغامی از آزادگی
میکند بر گوشها تکرار، روی...
(السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب)
«اگر زینب نبود»
کربلا در خود رها میشد اگر زینب نبود
ظهر عاشورا فنا میشد اگر زینب نبود
پرچم اسلام میافتاد بر روی زمین
پرچم ظالم بپا میشد اگر زینب نبود؟
محو میشد ماجرای عاشقان کربلا
عشق بی قدر و بها میشد اگر...
(یــا رضــیع نیــنوا)
به روی دسـت بـابـا جــا گرفتی
سرـی بــالاتــر از سـرهــا گرفتی
گلویت شد هـدف با تیـر نامرد
به جنـت رفتـی و مــأوا گرفتی.
اُمیدِ کاروان
میانِ خیمهها آتش به جان بود
ولی زینب امیدِ کاروان بود
صدایِ خطبه اش در شام پیچید
که طوفان در دلِ کاخِ گران بود
میان دشمنان، چون کوه، محکم
تمامِ وسعتِ نامش، اذان بود
به گردِ جاهلان، شب ریخت اما
در آن شب، شعلهیِ او جاودان بود
چه...
یکی، آمد نوای حق سرود و، رفت
خدای خویش را زیبا ستود و، رفت
اگر چه، مرگِ سرخش غم به جانها داد
به شادی، سوی حق، رویش نمود و، رفت
السلام علیک یا ابا عبدالله
جهان ز خون شهیدان غمگین شده است
بیا که وعدهٔ ظهور،بیصبر شده است
به صبر، تیغِ سحر برنیامد از نیام
زمین ز ظلم صهیون خون جگر شده است
بیا منتقم خون زراه پاک فاطمه
که زمین به چنگال صهیون نجس شده است
مدینه ز آتش صهیون باز جگر سوز است...
رسول حق،
چو دستانت برافراخت،
بنای مهربانی،
در جهان ساخت...
فرارسیدن خجسته عید غدیر خم،
بر ولایتمدارانِ علی منش،
فرخنده باد!
ز نامت آسمان در شور و آواز، زهرا
دل هر عاشقی با تو همراز، زهرا
قلم، بیدست و پا افتد به وصفت،
کلام از گفتن وصف تو عاجز، یا زهرا
تو در آیینهٔ تطهیر، آیینیترین نوری
که راه هستی در پناه تو ماندگاری، زهرا
نه تنها مادر آیینهداران بهشتی
که...
غزل پیر غلامان امام حسین
وزن: مفعول، فاعلات، مفعول، فاعِلُن
ما بر آن عهد که بستیم ، وفا دار شدیم
سینه زن غرقِ غم و محنتِ دلدار شدیم
دل سپردیم به مولا (ارباب ) همگی پیر شدیم
بس که خون شد جگرِ ما ، زغمش زار شدیم
دلِ ما سوخت...
وقتی پدر خسته میآمد سمت خانه
وقتی که شاکی بود از دست زمانه
وقتی به دستش بار سنگین داشت، مادر ـ
یک "یا علی" میگفت از دل ، عاشقانه
عطر خوش نامت که میپیچید در باد
در سجده میافتاد گل هم بی بهانه
دست پر از مهرت همیشه بر سرم...
روزی از دست کریم تو خورد زائر تو
همهی عمر سر سفرهی تو مهمان است
پرنده ی دل من آسمان نمیخواهد
به جز حریم تو هیچ آشیان نمیخواهد
اگر چه سوخت پرش زیر آفتاب حرم
به غیر گنبد تو سایبان نمی خواهد
عرش در ماتم تو دیده ی گریان دارد
فرش در بزم غمت حال پریشان دارد
گرچه بی شمع و چراغ است مزارت آقا
تربتت جاذبه ی عالم. امکان. دارد
امروز خدا به آسمان اختر داد
بر اهل زمین فاطمه ای دیگر داد
شد شش جهت عرش مصفا ، که خدا
بر قبله ی هفتم از کرم دختر داد
از همان روز ازل ذکر تو شد درمانم
بر سر کوی تو سرگشته و سرگردانم
سبز شد خاک کویری من از شوق حرم
می وزد رایحه ی عشق تو در بستانم
در دلم حسرت گندمشدنی بوده و هست
دانهام منتظر معجزهی بارانم
تا کبوتر شدنم راه زیادیست هنوز
هرکجا هم...
(ضامن آهو)
این همایون بارگه که قبلهی دلهاستی
مرقد سلطان هشتم، زادهی موساستی
ضامن آهو امام هشتم آن شمس شموس
کز علوّ عزتش، این بارگه برپاستی
خاک درگاهش بُوَد بر اهل دل کُحلِ بصر
بارگاهش قطعهای از جنة المأواستی
موسیِ عِمران ز انوارش گزد لب از عجب
کز شرف، انوَر...
(یا ثامن الحجج)
وقتی که دل، به بند شما مبتلا شود
از بند هرچه هست به دنیا، رها شود
یا ثامن الحجج، نظری کن به چاکرت
کافتاده است بلکه به لطف تو پا شود
آقا گِره فتاده به کارم اگر، چه غم ؟
وقتی که هر گِره به نگاه تو...
ساعت دقیقا هشت با باران رسیدم
قطره به قطره آسمانت را دویدم
مثل کبوترهات گشتم دور گنبد
خورشید را هم خادم صحن تو دیدم
تا کم شود. بار گناه از،روی دوشم
از چشم های خویش منت میکشیدم
لبریز ، از عطر حرم شد جانمازم
در سجده ام طعم اجابت را...
بار دیگر. رحمت حق بر زمین اعجاز،شد
فاطمه آمد دوباره علت این راز شد
اوست دریای ولا را گوهر صدق و صفا
زینت آرای پدر گنجینه ی حجب و حیا
عصمت وکنزحیا را در جهان منظومه اوست
نور در نور است بانو فاطمه معصومه اوست
عالمه چون فاطمه سرچشمه علم...
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّکَ الْفـَــرَج)
« بهــــار »
اندک اندک، آمده از ره ، بهار
تا کند دشت و دمن را گلعذار
میزند شانه به گیسوی چمن
با نشاط و خرّمی، دست بهار
ابر رحمت میچکد بر بام شهر
میشود جاری دوباره جویبار
غنچهها گل میکند بار دگر
میشود خرّم بساط...