اربعین ۶
پس از یک اربعین عطر گل دردانه می آید
طنین نغمه ای جامانده در ویرانه می آید
نسیم آهسته می پیچد مشام بیقراران را
هوای چیدن سیب و گل ریحانه می آید
به زیر خاک باران خورده عطر تازه می ریزد
به بالاسر پرستویی به سوی لانه می آید
گمانم قسمتی از فوج درناها که غارت شد
به اقلیم پر از تاب و تب کاشانه می آید
کنار شمع و گل حال و هوای سوختن کم بود
به باغ مانده از فصل خزان پروانه می آید
مگر خون جگر دارد برای کام سرمستان
که آتش از نهاد شاهد و پیمانه می آید
به شوق طره زلف پریشان گشته ی ساقی
دل شیدای مجنونی در میخانه می آید
مگر آئینه ها را از غبار غم فرو شوید
عزیز ناشکیبایی به آب و شانه می آید
♤♤♤
✍ علی معصومی
ZibaMatn.IR