پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خزانِ بی تو سرد و غمگین باشد ای نگار مناین فاصله جانم گرفت ، بُرد همه قرارِ منغروب جمعه می شود وقتی ز تو بی خبرمآشوب میشود دلم نیست در اختیار منلبخند تو آرامشِ محض و دعای هر شبمو روی ماهَت روشنی بخشِ شبانِ تارِ مندنیا همه زیبایی َش خلاصه در چشمانِ توستحکم ابد کلامِ تو قند و لَبَت سرخ ترین انار منحُکم اَبَد گرفته ای در انفرادیِ دلمهم من اسیر بندِ تو هم تو در این حصار منپائیز و برگ و نم نمِ ...