پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمین، عروس شد و آسمان به حرف آمدچه شادباشی از این خوبتر که برف آمد...
جغرافیای کوچک من بازوانِ توست ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من...
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگارعشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار...
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم تو مرحمت کن و با بوسه ای تمامم کن...
زمین، عروس شد و آسمان به حرف آمدچه شادباشی از این خوبتر که برف آمد؟...
ﻟﺒﺨﻨٖﺪ ﺗﻮ ﺑﺎ اﺧﻢ ﺗﻮ زﯾﺒﺎﺳﺖ، ﮐﻪ ﭼﻮن ﺳﯿﺐ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ...