پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بهترین یادگارررری نیکی کردن است🌱نام نیک از خود ب یادگار بگذارید🌱نویسنده:سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود...
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز...
دیگر رنگی ندارد !حنایت را می گویمحتی اگر تمام شهر راحنابندان کنی ؛دیگر روشنی بخشقلب عاشقم نیستچشم هایت را می گویمحتی اگر آن رابه رنگ آبی دریا کنی ؛بگذار سهم من از توتنها پریشانی گیسوانت باشدکه تا ابد قلبی پریشاناز تو به یادگار داشته باشممجید رفیع زاد...
اگر چه باز نبینم به خود کنارِ ترا عزیز می شمرم عشق یادگار ترادر این خزان جدایی به بوی خاطره هاشکفته می کنم از نو به دل بهار ترا......
یادت باشدتو...یادگار بهترین روزهایی هستیکه نه فراموش می شوندو نه تکرار...
یادگار من برای دختری که پایش را به این دنیا باز کردمجواهراتم نیست،یا لباس های از آب گذشته ...عوضش تا دلش بخواهد برایش دفتر شعر کنار گذاشتم و حرف های مادر و دختری...به وقت تجربه کردن هر چیزی کنارش هستم،پشت سرش...یک جوری مَردَم را جلویش در آغوش میگیرم که باور کند ابراز احساسات و آغوش و بوسه گناه کبیره نیست،معصیت نیست...یادش میدهم زن باشد،عاشق موهایش باشد و حواسش به نپریدن گوشه ناخونش،ولی باید حواسش باشد که زن بودن با مستقل بودن ه...
پشیمان هم که باشمرنگ آسمان عوض نمی شودمثل بوته های نیم سوزیادگار مانده ام از چهارشنبه سوریشادمانه پریدی از سرمعطر تو از شیشه های درباز پریدخورد به ذهن پنجره های بستهماند!...
برتراند راسل:از خود انسانیت به یادگار بگذارید ،نه انسان !تولید مثل را هر جانوری بلد است......
در من از " تو" ؛ یادگار بوسه هایی ماندهالحق شاهکار...!...
تو آرامشم باش و با آغوشتخیالی ازشب بوسه هایت را روی گونه هایم به یادگار بگذارآرامش شب های بیقراری ام باشبگذار سکوت نفس هایت خاموش کند نبض طوفانی قلبم را......
ما آدما وقتی عکسامون رو نگاه می کنیم،یادمون میاد اون لحظه کجا بودیم و چه حالی داشتیم!اتفاقی رو که پشت هر کاغذ رنگی ای که از ما وجود داره رو، مرور می کنیم!اما فراموش می کنیم اون لبخند رو کی ثبت کرده!از یاد می بریم که چه کسی از بینِ تمام آدمابیشتر حواسش به خوب و بدِ ما بوده!لنز دوربین کی سمت ما ثابت مونده!.به نظر من حواس جمع ترین آدمِ جمعهمونیه که از ما، قابی به یادگار باقی میذاره!همون فردیه که نگاهش به نگاهِ ما و پیرامونِ ماست!...
بوسه اے بکار بر لبانمتا نقش بوسه اتهردم یاداور تو باشدبگذار نقش این بوسهتا اخر عمر بر لبانم به یادگار بماند...
شهر جهنمی شده،غرق صدا و خاطرهبی تو چگونه رد کنم همت و یادگار را؟...
گفتم :« عشق شبیه بوته تمشک است، کوتاه و پُر تیغ، با میوه های ریز قرمز؛ اغواگر؛ زود که بچینی اش گس است و لب جمع کن، وقتی هم که رسید، ترش و چشم جمع کن... چه کال بچینی اش ، چه رسیده، خراش به تن ات می اندازد به یادگار، یک عمر...» گفت:« عشق به درخت توت می ماند، حقیرش نکن، آبش که بدهی رشد می کند و قد می کشد. نردبان می شود برای دیدن دختر همسایه... داستان درخت توت، داستان بید است و پروانه. یا توی پیله، خفه می شوی و از بین می روی یا تبدیل به پروانه می شوی...
.تو آرامشم باش و با آغوشتخیالی از شب بوسه هایت را روی گونه هایم به یادگار بگذارآرامش شب های بیقراری ام باشبگذار سکوت نفس هایت خاموش کند نبض طوفانی قلبم را ️️️...
.تو با صبح شکوفا می شوینفس نفس،در من جان می گیری و آفتاب را،با چشمانت به خانه ام می آوریبگذار این صبح یادگار مهر تو باشد... ️️️...
آرامشم باش و با آغوشتخیالی از شب بوسه هایت راروی گونه هایم به یادگار بگذار! ️️️...
عشق ، مابین من و تو ، اعتباری بیش نیستنازنین! دنیا بدون هم ، حصاری بیش نیستاینکه بدجور عاشقت هستم ، خودش یک مدرک استاین تعهدنامه ها ، قول و قراری بیش نیست!روز و شب بُگذار ، مردم پُشتِ ما غیبت کنندپیشِ چشمم ، صُحبتِ مردم ، بُخاری بیش نیست!درد بسیار است ، اما چاره اش آغوشِ توستدردهایم ، پیشِ عشقِ تو ، غُباری بیش نیستحاصل یک عمر عاشق بودنم ، لبخند توستسهمم از پاییز لبهایت ، اناری بیش نیستروزهای سخت ، دارد کم کم آسان می ...
می توانستیمدوباره عکسی به یادگار بگیریماگراز قاب بیرون می امدی...
پدر عزیزمشاید عطر نان هایی را که می آوردیفراموش کرده باشم.اما!عطر صبوری هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم....
اینوازمن به یادگار داشته باش رفیق....فقط خودت می مونی واسه خودتجز خودت روهیچکسی حساب باز نکن...دکترباش واسه درداتمرهم باش واسه زخم هاتهیچکس جزخودت جای دقیق زخم هایت را نمیداند......
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستتی نور چشم و تاج سر رحمت بارانی ای روشن تبار مهربانی از تو مانده یادگارتولدت مبارک پدر جان عزیز و مهربانم...
رفیق اینو از من به یادگار داشته باشفقط خودت می مونی واسه خودتدکترباش واسه درداتمرهم باش واسه زخم هاتسنگ صبورباش واسه غم هاتروشن باش واسه شب هات...
پاس دارم آتش جاوید رایادگار فطرت جمشید راچند روزى مانده بودش تا به عیدآمد آتش در چنین روزى پدیدبهر او آتشگهى آراستنداز پلیدى و سیاهى کاستندپس ازآن هر روز در روزى چنینجشن سورى بوده در ایران زمینتا که آتش را پرستارى کنیماز اهورا طلب یارى کنیم...
کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار......
اگرچه باز نبینم به خود کنار تو راعزیز میشمرم عشق یادگار تو را ......
بیا تا جهان را به بد نسپریمبه کوشش همه دست نیکی بریمنباشد همی نیک و بد پایدارهمان بِه که نیکی بود یادگار...
بعضیا خودشون میخوان یادگار باشن نه موندگار...
از خود انسانیت به یادگار بگذارید ،نه انسان !تولید مثل را هر جانوری بلد است......
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگارعشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار...
بر میگردمبا چشمانمکه تنها یادگار کودکی منندآیا مادرم مرا باز خواهد شناخت...
موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه...انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه......
قشنگترین تصویر عمرمعکس نازنینی از دیدن توستخوشآهنگ عمرمیادگار دلنشین اولین خندیدن توستدختر زیبایم تو بهترین هدیه خدا به ما هستی...
قلب تو پناه مهر پاک منست،وین سینه پناه مهربانی تو. ای شاخه ی سبز مهر ، خسته مبادگلهای سپید شادمانی تو. از بوی بنفشگان گیسوی تو،پرواز پرستوان سرکش یاد، پروای شکیب آهوان گریز،سرشاری تاک و میگساری باد. تو آینة سپید بخت منی،مهر تو گواه بختیاری من. ای بی تو یگانه ، غمگساری منبا یاد منی و یادگار منی افسانه ی مهری – ای به یاد تو یاداین سینه ، پناه جاودان تو باد !...