درختان، شاخههای خستهشان را به سوی آسمان کشیدهاند مثل دستهای من که تو را صدا میزنند. باد، نامههای پنهانِ دلتنگی را میبرد به سمتِ سپیدهدم، و من، در شعلهی خاموشِ چشمهایم هنوز به آمدنت ایمان دارم...
از خدا خواستم تو را هر طور شده از نو به من قسمت کند...