پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بشکن بشکنباز آبان شد که گرمای تنت را حس کنمنقش گل در انحنای دامنت را حس کنم هر سحر از کوچه باغ شهرک دلدادگیعطر یاس و ارغوان و سوسنت را حس کنم در فضای آسمان سرد شب های خزاناختران عاشق چشمک زنت را حس کنم هیچ فصل مثل پاییزان مرا باور نداشتتا که چای مرزه و آویشنت را حس کنم آمدی تا هر شب از سرمای پشت پنحره شعله شومینه های روشنت را حس کنم زیر نور چلچراغ و چرخش آیینه هاآستین غرق نور ساتنت را حس کنم مهر و آبان مهربا...
سبو بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب...