سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پارت سوم داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)...پشتش به آنها بود،چشمانش آنها را نمی دیدند اما گوش های بی نوایش عجیب رنجانِ نوای ضجه های مادرش بود.هر چه بیشتر که از بی بی یانلو(روستایی در استان گیلان-شهرستان آستارا-بخش مرکزی- و محل زندگی آهیل) دور می شد،تصویر آدم ها و خاطره ها در ذهنش پر رنگ تر می شدند؛انگار که فاصله ها با روبنده هایی به سیاهی روزگارش آمده بودند و دست به کار شده بود برای مرمت این تصویر.بالاترین درد دخترک بود این؛فاصل...
پارت اول داستان تیره ترین تبصره(طاهره عباسی نژاد)********گورستان در سکوت محض بود.سکوتی که خیلی حرف ها برای گفتن داشت.سکوتی که با زبان بی زبانیش جار می زد نبود هیچ کس و خلإ زنده ها را.زنده هایی که انگار فراموش کرده بودند در قعر این قبرستان مرده ای منتظر است.مرده ای که تاریکی و تنگی قبر در هم می فشردش و هر لحظه نزدیک ترش می کرد به همان مرگی که به او نسبت داده بودند.دقایق سخت دیگری با فشار تنهایی و تاریکی سپری شد اما هیچ صدای پایی شنیده نش...
سلام همراهان عزیز که تا قبل از این هم با خواندن متون من،منت روی سر من گذاشته اید.اول از همه تشکر می کنم بابت نگاه ارزشمندتان و دوم هم اینکه امروز می خواهم یکی از داستان های کوتاهم رو به صورت پارت به پارت داخل این سایت منتشر کنم که شما با سرچ شماره ی پارت می توانید پارت ها را پیدا کنید و با خواندن داستان بنده رو مفتخر سازید در این پست مقدمه رو قرار میدهم.اتشالله که باب میل شما عزیزان باشه....«بسم الله و بالله و توکت الی الله» مقد...