چه شد دل بریدی و به من تو سر نمی زنی تو را چه شد بگو چرا حلقه به در نمی زنی قلب مرا شکسته ای من که برم تو مرده ای به سوی بام خانه ات چرا تو پر نمی زنی
دانم که مرا بی خبری می کشد آخر دیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم: یکبار دگر خانه ات اباد بگو : سیب…!