متن کجایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کجایی
امشب که در هوای تو پر میزند دلم
ای مهربان من !
تو کجایی و من کجا؟
من بی تو هیچ ندانم که کجایم
ای از برِ من دور
ندانم که کجایی!؟!!..
شکوفه ها هم میوه شدند،
و من هنوز،
به رد تمام جاده ها خیره مانده ام،
آه... تو کجایی؟!
شعر: شاده علی
ترجمه: زانا کوردستانی
از دلتنگیت کجا فرار کنم؟
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟
کجا بخوابم که صدای نفس هات بیاید؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟
کجایی که هیچ چیزی...
نام شعر: کجایی؟
این مَنِ بی تو
من نیست
پس کیست؟
خودم هم نمیدانم
که آن چیست؟
که درون مرا میخورد
و تفاله اش را به بیرون
پرت می کند
این مَنِ بی تو
من نیست
هیچ نیست
جز سرگردانی مطلق
می چرخد دنیای بی تو دور سرم
اما تو...
هوایت هوارا ز سر پراند
کجایی ک بی هوای تو دیوانه ام
دلتنگ توام خانه ات آباد کجایی
کمتر بزن آهنگ غم وساز جدایی
پاسخ ندهی هیچ به پیغام دل من
یعنی نرسد از من دلداده صدایی؟
تو تاج سرم هستی و سلطان جهانم
دربار تو هست و من و آئین گدایی
شاهی ودلم مهره ی شطرنج شما شد
ایکاش در قلعه...
🍁🌿🍁
تو رفتی و دلم پاییز گشته
غم و اندوه من لبریز گشته
دلم پر گشته از برگ طلایی
عزیز من عزیز من کجایی
شهناز یکتا
چه تلخ است
چه سرد است
چه دلگیر و غمباراست امشب
چه سنگین
نگاهِ ستاره
چه غمگین؛ صدای دلی که شکسته
شبِ خنده هایِ سیه پوش و تنها
شبِ غربت و غم
شبِ مرگِ رویا
شبِ بی تو بودن
دلم ناشکیب است
کجایی تو ای ماه
کجایی که تاریک
تمام...
گویی که
عالمی غم
از دوریت کنارِ هر خنده ام نشسته
ای عشق !
ای تو مرهم !
بر قلبِ غصه دارم
گاهی
به خنده گِریم
گاهی
به گریه خندم
بی تو ، تو ای همه جان!
با من بگو کجایی؟!
روزم چو شب سیاه است
آبِستنِ غم و درد...
تو رفتی گلشن دل چون خزان شد
به سینه دوریت درد نهان شد
هوای با تو بودن کرده ام باز
کجایی غصه با من همزبان شد
بادصبا
از شوق تو رقصان دل دیوانه کجایی
گل بوی و پری نازی و مستانه کجایی
از مستی چشمان تو ماهور پر از شور
ای ساقی و ای باده ی میخانه کجایی
بادصبا
امان از این شبِ تنهایی و غم
امان از لحظه های پر ز ماتم
دلم تنگ است کجایی؟ مهربانم
که پشت دلخوشی هایم شده خم
بادصبا
ز دوری تو دارم آه و حسرت
به همراه دلم صد درد و محنت
کجایی؟ بی وفا یارِ دل آزار
شدم محکومِ تنهایی و غربت
بادصبا
فروغ دیدگان من کجایی
شدم بیمار و جانم را دوایی
جهانم با تو روشن، بی تو تاریک
چرا پایان ندارد این جدایی
بادصبا
تو رفتی گلشن دل چون خزان شد
به سینه دوریت درد نهان شد
هوای با تو بودن کرده ام باز
کجایی غصه با من همزبان شد
-بادصبا