جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
ای آنکه مرا برده ای از یاد، کجایی؟بیگانه شدی؟ دست مریزاد، کجایی؟در دام توأم، نیست مرا راه گریزیمن عاشق این دام و تو صیّاد، کجایی؟محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقتآوار غمت بر سرم افتاد، کجایی؟آسودگی ام، زندگی ام، دار و ندارمدر راه تو دادم همه بر باد، کجایی؟اینجا چه کنم؟ از که بگیرم خبرت را؟از دست تو و ناز تو فریاد، کجایی؟...
هرگز نکشم منّتِ مهتاب جهان راتاریکی شب های مرا، روی تو کافیست...
تا که پابَندت شَوم، از خویش می رانی مرادوست دارم هَمدمت باشم ولی، سَربار نه...
ای آنکه مرا بُرده ای از یاد ، کجایی؟بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی؟...
دانم که مرا بی خبری می کشد آخردیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟...