پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من به چشمان خیال انگیزت معتادم...
من به تومعتاد و بیمارم......
جنگبرادر ناتنی صلح بود که معتاد شدبه کشیدن ماشه...
فدات بشم منمن به بوسیدن لبات معتادمیا بیا ترکم بدهیا جور کن جنس مرا...
مثل معتادترکت میکنم هربارباز زیر لبمیگویمهمین یکبار!...