من دلم پیشِ غریبی ست که نامش وطن است
هرچه مرهم میگذارم بند مى اید مگر اى وطن خون تو از اروند می اید مگر
سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم...!
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...
غُربت کسی نباش که وطن دیده تو را...
به من در عمق نگاهت که ناکجای جهان است وطن بده...
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی من چه گویم که غریب است دلم در وطنم