پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سیاهی رخنه کند در وجودتآغوشم آغاز سپیدی باشدحانیه سادات باغبانی...
دل به تو دادن شبیه غرق شدن تو دریاست نمی ترسم چون غریق نجات من تو هستی حانیه سادات باغبانی...
بغلجایی که واژه ها گم می شوند و سکوت امن ترین موسیقی استوقتی در بغل کسی پناه می گیریانگار تمام خستگی ها، دردها و دل شکستگی هایت یک لحظه محو می شوند در آن آغوش دیگر دنیا مهم نیست همه چیز ساده و آرام می شودبغل یعنی پذیرفته شدن با همهٔ کم و کاستی ها یعنی کسی هست که بی قید و شرط دوستت دارد و در همان لحظه همهٔ بی پناهی هایت را به گرما و عشق تبدیل می کندبغل یعنی جای امنی برای لحظه ای فرار از دنیاجایی که نفس کشیدن آس...
بغلت را به من بدهدر میان این همه بی کسیدر میان این همه خستگیبغلت را بده تا گم شومدر امانِ دستانتدر پناهِ آغوشتبغلت یعنی فراموشی دردهایعنی پایان شب های سردیعنی بودن در لحظه ای که فقط آرامش استبغلت یعنی بی زمانبی مکانبی دردبغلت را به من بدهبگذار دنیا برای لحظه ایاز یادم برودحانیه سادات باغبانی...
ای دل به مهر هر چه داشتی بخشیدیبه چشمش اما لحظه ای هرگز ندیدیتمام عمر با عشق دستش را گرفتیولی به وقت سختی تنها شدی فهمیدیچون سایه از پی اش دویدی تا بمانداما او در بازی خود زود تو را رها کردبه هر خنده اش دل بستی به هر نگاهشولی او به فکر سود و زیان بود هر جادنیای مهر تو به کامش تلخ آمدبرای منفعت رفت و تو را تنها گذارداز این پس بگذار دل آسوده بماندبفهم که عشق معامله نیست که دل می خواهدحانیه سادات باغبانی...