متن نوشته های عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نوشته های عاشقانه
دستهایت
پناه همیشگی روح نا آرام منند
اندیشه های تو از دور
اندیشه های نابالغ مرا
هدایتگرند
و روشنایی سخن هایت
از تاریکی حرفهای من
می کاهد
از دورترین مسافت ها
به تو می اندیشم
دوستت دارم و خواهم داشت
همیشگی ترین پناه و تکیه گاه من!...
یه عمر گولمون زدن که جمعه ها دلگیره
امروز صبح که تو بغلش بیدار شدم
گفتم؛ چه طلوع نابی
با خنده گفت؛ صبحِ جمعه ات بخیر خورشید کوچولو
فهمیدم، میتونه جمعه باشه و دل انگیز
براتون یه بغل آرزو می کنم که طلوع و غروب خورشید یکی از زیباترین هاش...
هرچند ماندنت در واقعیت تلخ است
همدم شیرین رویاهای هرشب منی
بمان برایم همچون میوه کال
نسرین شریفی
باتوبودم تمام شب را
تماشا کردیم ستاره ها را
گفتیم از قصه های عاشقیمان
زنگ ساعت عاقلم کرد و تو ترکم کردی
خنگی عاشقی هم چه مزه ای دارد
نسرین شریفی
به وسعت خورشید و ماه، به بلندای کوه، به سبزی برگ و به شکوه بی کرانه ی آسمان؛
تو را دوست دارم...
تو را دوست دارم و در دوست داشتنت عجیب گستاخم!
من تو را دوست دارم؛ به حلاوت اولین نگاه، اولین لبخند، اولین بوسه، و با تو خواهم...
قصه خوابم عجیب است
چشمانم را میبندم و تصور میکنم تورا
تا که درچشمانم به خواب روی
شاید خواب تو را ببینم
نسرین شریفی
عزیزترینِ من :
تو ابدی ترین عشقی برای قلب من
تو قشنگ ترین حسی برای تمام وجود من؛
تو مثل یک معجزه رخ دادی و قشنگ ترین اتفاق
زندگیم شدی
آرومه جونِ من :
تو خوش قلب ترین آدمِ دنیایی
دوستت دارم یار ِ همیشگیم 🥹
...
بی تو هم می شود زندگی کرد ، قدم زد ، چای خورد ، فیلم دید ، سفر رفت ؛
فقط بی تو نمی شود به خواب رفت .
غروب خدا حافظیت را نقاشی کرده ام
زیبائیش ،حسادت غروب خدا را هم بر خواهد انگیخت
ولی نمیدانم ،هوای طلوعت ،بد جوری،دل لعنتی ام را هوایی کرده
نسرین شریفی
دلم را در میان مشتت جا گذاشتم
می گویند:
دل هر کسی به اندازه مشت خودش میباشد
ولی،من دوست داشتم دلم قد مشت تو باشد
نسرین شریفی
آبادی همین نزدیکیست
میشود جا نگذاری مرا
نیت، دور زدن است
از نوع دور قمری
قلعه ای بسازم با فونداسیون عشق
رئیسش تو باشی ، زیر مجمو عه اش من
مهم نیست نقادی این پروژه
روزی را می بینم که همان نقادان این آبادی را موزه عشق خواهند کرد
نسرین...
همه ی
اشک های پنهانی و بی صدا
که از دلتنگی نیست
گاهی
یاد خاطره ای
در تصور چشمهایت
با شوق قلبم تبانی میکند
بی شک
اضطرابهای بی تو بودن را
به امیدی محال تاب می آورم
اما قلبم را...
نمیدانم
گندمزار
و خاموشی
و گم شدن در لابه لای گندم های طلایی دوست داشتنی ست؛ چون می دانم با نور چشمان تو پیدا خواهم شد و با صدای تو خاموشیم خواهد شکست
صدایت زیباست گاهی اوقات اینقدر محو صدایت می شوم که نمی دانم در کجا قرار دارم یا چه عملی را انجام می دهم فقط می دانم زیباترین موسیقی دنیا صدای خنده های توست...
تویی که اوج آرامش، محبت و مهربانی هستی تمام زیبایی دنیا در چشمانت نهفته من با خنده...
انگار تکه ای از قلبم را به دست آورده بود...
جنب و جوش داشت ولی خیال خامی او را برداشته بود از پیروزی خود خوشحال بود نمی دانست که تمام قلبم را به دست آورده است...
آرام جانم...!
من قدر نفس هایت را می دانم زمانی که می خندی دل...
امید دارم روزی از این دنیا خواهم رفت و روحم مانند پرنده ای به سوی آسمان پر می کشد...
آن زمان هرجا که باشی می توانم تو را در آغوش گرفته و بی واهمه صورتت را بوسه باران کنم...
دستت را در دستم بگیرم و موهایت را نوازش کنم...
می...
من نمیتونم ساعتها ازت بی خبر بمونم و وانمود کنم حالم عالیه! نمیتونم جوری رفتارم کنم که برام مهم نیستی تا جذاب تر به نظر بیام. نمیتونم مثلِ خیلیا صبر کنم و بشمارم که کِی پیام دادی و کی آخرین بار پیام داده. من فقط بلدم از تهِ دل دوستت...
در حالی که درد می کشم از عذاب هایی که زندگی به من داده است اما دلتنگ توام...
ای عشق درد را می کشم اما بیشتر از حجم عذاب ها تو را دوست دارم...
ای کاش می دانستی با وجود تو دیگر ماه را زیبا ، خورشید را مهربان و نسیم را لطیف نمی دانم...
در همه لحظاتم تنها تو این ویژگی ها را داری و بس...
قلبم تا همیشه برای توست...
در قلبم
خانه ایی از عشق بنا کرده ایی
و در جانم اشتیاقی
برای دیدن چشمانت
آنقدر زیبا بر دلم نشسته ایی
که حس حضور تو
جان می بخشد این منِ بی جان را؛
تو در خیالم چه زیبا شعر می شوی
از تو می سرایم
با قلمی از احساس...
قلبم برای تو!
باید تپش هایت یکسان شود
چشم هایم برای تو!
اشک هایت برای من!
دستانم برای تو شعر می نویسد
انگشت هایی، که
روی لبخندهایت چفت می شود!
صدایم برای تو!
من سکوت می کنم، نغمه می زنم!
ترنّمی می خوانم، تا جز عشق
رسم الخط چشم هایت...