ای دل به مهر هر چه داشتی بخشیدی
به چشمش اما لحظه ای هرگز ندیدی
تمام عمر با عشق دستش را گرفتی
ولی به وقت سختی تنها شدی فهمیدی
چون سایه از پی اش دویدی تا بماند
اما او در بازی خود زود تو را رها کرد
به هر خنده اش دل بستی به هر نگاهش
ولی او به فکر سود و زیان بود هر جا
دنیای مهر تو به کامش تلخ آمد
برای منفعت رفت و تو را تنها گذارد
از این پس بگذار دل آسوده بماند
بفهم که عشق معامله نیست
که دل می خواهد
حانیه سادات باغبانی
ZibaMatn.IR