پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حس مشترکی زیر چترها داد می زنددستهایم را محکم بگیر!باران ...برف ...کولاک ...همه بهانه استتا چند روزی...شانه به شانه ات قدم بزنمرعنا ابراهیمی فرد...
در برهوت سعادتحس مشترک ماانتظاری سبز بوددر منظومه ایی گمنام و گنگمرعوب کواکب گیج گشتیمو با سردرگمیاسیر تلاطم سرابی ژرف...