از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن برنامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن بیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی بیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
گر آمدنم بخود بدی نامدمی ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی به زان نبدی که اندر این دیر خراب نه آمدمی نه شدمی نه بدمی بیست و هشت اردیبهشت،روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام زما و نی نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود روز بزرگداشت حکیم عمر خیام گرامی باد
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم وین یکدمِ عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار، که سرمایهی سودای جهان عمرست چنانش، گذرانی، گذرد
آن لعل، در آبگینهی ساده بیارو آن محرم و مونسِ هر آزاده بیارچون میدانی که مدتِ عالمِ خاکباد است که زود بگذرد باده بیار
ماییم و مِی و مطرب و این کنجِ خراب جان و دل و جام و جامه، پر دُردِ شراب فارغ ز امیدِ رحمت و بیمِ عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو وز بافتهی وجودِ ما پودی کو در چنبرِ چرخ جانِ چندین پاکان میسوزد و خاک میشود دودی کو
از آمدن و رفتنِ ما سودی کووز بافتهی وجودِ ما پودی کودر چنبرِ چرخ جانِ چندین پاکانمیسوزد و خاک میشود دودی کو #حکیم_عمر_خیام
هنگام صبوح ای صنم فرّخ پِیبرساز ترانهای و پیشآور مِیکافکند به خاک صد هزاران جَم و کِیاین آمدنِ تیرمه و رفتنِ دِی
ای کاش که جایِ آرمیدن بودی یا این رهِ دور را رسیدن بودییا از پسِ صد هزار سال از دلِ خاکچون سبزه، امیدِ بر دمیدن بودی