پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خدای بزرگدر خاورمیانهبا این همه موشک در آسمانو این همه صدای انفجاربا این همه پارازیت و ارتعاشبا این همه صدای گریه و انتحاربا این آسمان مشکوک به انهدامآیا دعاهای ما به گوش تو میرسد؟...
چند بار تو رازخماز تنم کنده امچند بار تورااب خلاف اش شنا کرده امچند بارتو را گریسته اماین تکرار لا یتناهیچند بار تکرارم کرده استهمیشه دنبال یک حواس پرتی ام که از منم پرتم شدهمثل خودکاری که در دستم هستدنبالش می نویسمیا عینکی که بر چشمم می بینمدنبالش می بینمیا مادری که کنارم مرد و دنبالشمی میرممن نفیر شب را از حفره ای درون سینه ام می شنومهمه چیز این شهر ببریدفقط خاک را بگذارید برای ما خاک بر سران که ...