متن موشک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات موشک
دنیایم،
رنگرنگ بود
با خندههای بیدلیل
با دویدنهای بیجهت
با آسمانهایی که
فقط برای من آبی بودند...
تا روزی که
موشکها آمدند
و ترس،
در چشمهای عروسکم خانه کرد
حالا
دستم را بگیر
در این ویرانهی خاطرهها
با تو
میخواهم دوباره
رنگ ببخشم به جهان
از من جدا مشو
ای...
احمد کمائی
همه چیز
واقعی بود
حتی موشک کاغذی
حتی تخته سیاه
که پیشانی ما بود و
کلاس درس
اتاقِ تانکی سوخته...
ما الفبای واقعی زندگی را
با خونمان یاد گرفتیم!
«آرمان پرناک»
در حال بارگذاری...