لابه لای خطوطی که رگ ها بر پیشانی ات نوشته اند حروف دوست داشتن نبض می زند و از لابه لای نهرهایی که دراین تن های تنها روان است ماهی های سفیداند که بر خلاف اب شنا می کنند ما آدم ها سال هاست که باهم شنا نمی کنیم و...
تو نمیتوانی به سوی افقهای تازه شنا کنی ، مگر اینکه شهامت از دست دادن چشمانداز ساحل را داشته باشی ...
چند بار تو را زخم از تنم کنده ام چند بار تورا اب خلاف اش شنا کرده ام چند بار تو را گریسته ام این تکرار لا یتناهی چند بار تکرارم کرده است همیشه دنبال یک حواس پرتی ام که از منم پرتم شده مثل خودکاری که در دستم هست...
تو چشمای کسی غرق شدیم که خودش داشت به سمت یکی دیگه شنا می کرد!
اولین قدم برای یاد گرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است. مربی همیشه میگوید: بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن، بعد خودت آروم آروم برمی گردی به سطح آب. شرط اول، همان دست و پا نزدن است. گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه...
قایق قسمت اگر دور کند از تو مرا رود را سمت تو برعکس شنا خواهم کرد
جای نوازشت بر تنم شکل مرغ دریایی سفید لانه کرده ست در پیچش گردنم می دانی قبل تو کبوترهای کاغذ ی فرم نوازش بودند با هر طوفانی پاره پاره رد نوازش بر تنم بریده بریده می دانی مهم این است هنوز مرغ ها ی دریایی با ما شنا می کنند
مهم این است هنوز مرغابی ها با من شنا می کنند
فکر تو دریاست و من شنا نمیدانم