سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
حس میکنم گم شدم میون خاطراتتدارم گیج میشم میون خیالتغریبم میون کوچه های شهری که توش قدم زدیمهرچی دنبال خودم میگردم نمیتونم پیداش کنم ؛ انگار منم با تو گم شدم ، باتو رفتم ،باتو دور شدم انگار نصف وجودم نه کل وجودمو با خودت بردیحس بچه ای رو دارم که از تاریکی وحشت داره ولی تو یه اتاق تاریک حبس شدهیا ادمی که زنده زنده دفن شدهیا مثلا مثل درختیم که درختای اطرافشو قطع کردن و تنها موندهاسیر یه احساس مبهم شدم هستم ولی انگار نیستم ، خوبم و...
گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیستتو منو زندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست...
من خستم اما میدونم که میرسم بالاخرهمن میسازم دوباره دنیامو یه نفره...