پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب است و سلامی به غم،غصه و دردبه این روزگار و به درد و دلِ مردبه بخت بدم ، حال داغون و خستهکه بی تو دلم یخ زده، مُرده و سردسجاد یعقوب پور...
عشق توقلب منوداغون کردچشمای منوغرق بارون کردغصه هاقلبم دوره کردن مثل دارپیچیدن دورگردن...
یه اسکار هم باید بدیم به کسایی که از درون داغونن اما از ته دل میخندن...!...
آینه ها لطف دارن،وگرنه داغون تر از این حرفاییم...
این بوده سهمم از تویه قلب داغونو / چشمای خیس...