شهادت میدهد قلبم که پُر بودم ز احساست
ولی این کار بیهوده گرفت از من جوانی را
سجاد یعقوب پور...
خبرت هست که بی تو خبری نیست مرا؟
بی خبر از منی و در پی تو حیرانم
سجاد یعقوب پور...
منم اسیر چشم تو...فدای خنده های تو
بدون تو کجا رَوَم که در مقابلم تویی
سجاد یعقوب پور...
قسم به خیسی چشم عاشقی تنها
برای عشق تو از جان گذشته منم
سجاد یعقوب پور...
صاحب نظری ، یک نظری سوی دلم کن
آنجا که فقط خانه ی توست تا به قیامت
سجاد یعقوب پور...
من کجا ، شعر کجا ، گفتن اشعار کجا
عشق تو باعث این حال پریشان من است
سجاد یعقوب پور...
از روی بام ما که پریدی ولی بدان
قلبی که زخم تو را خورد.. ساده بود
سجاد یعقوب پور...
زندگی سرشار از سختی و غم ها و بلاست
عشق تو رمز گذشتن از دل این ماجراست
سجاد یعقوب پور...
خدا کند که بمانی در این زمانه ی پُر درد
که بی تو هیچ نیرزد تمام جان و جهانم...
من گرفتار توام ، هر لحظه در یاد توام
ای که از من فارغی، ای کاش درمانم شوی...
هر روز در خیال خودم با تو بوده ام
خوشحال هستم از تَوَهُّم با تو بودنم...
تو خودت حرمت عشقی به دل خزان عاشق
خوش بحال منِ مجنون که دلم را به تو دادم...
دشمن هزار هزار داری و چون کوه مانده ای
جانم فدای خاک پاک تو ایران هزار بار...
کاش روزی به مراد دل دیوانه رسم
باده از جام لبت گیرم و مست تو شوم...
عیسای من شده ای و مرا زنده کرده ای
ای آنکه در خیال من و آرزوی منی
سجاد یعقوب پور...
عاشق دزدیدن یک بوسه از روی توام
بوسه ها شیرین ولی دزدینش شیرین تر است...
شعر هایم همه در وصف تو و مال تو شد
ای که دیر آمده اما که چه خوش آمده ای...
آرامشی به دل طوفان و هر بلا
این آرزوی من است سهم دلم شوی
-سجاد یعقوب پور...