پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای دختر شهر آشوب سر دسته هر اوباشرویای منی هر شب شاهن شه قلبم باش یک پنجره ای وا کن گاهی تو نگاهم کن یک بار دگر بازم عشقم تو صدایم کنتابو شکن ای بانو چشمان تو چون آهوگفتم به تمنایت در گوش فلک یا هوو این کار خدا بود به من کرده نگاهیدر تنگ خود دارم هر شب مثل تو ماهی...
دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانمآغوش تو می خواهم دور از تو پریشانممن شاعر چشمانت تو ساقی و مه پارهاز چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارممن مست وصال تو ای دختر شهر آشوبتو بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانممن مست و تو بی خانه دور از منی دیوانهاز عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارمدلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواباز جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم...
ای زیبای زمان ، علت تفسیر ماهلیلای من ، صاحب چشمان سیاهدلبر ماه رخ ، ای دختر شهر آشوبجمعی شده از ، طرز نگاهت گمراه...