شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
ای دختر شهر آشوب سر دسته هر اوباشرویای منی هر شب شاهن شه قلبم باش یک پنجره ای وا کن گاهی تو نگاهم کن یک بار دگر بازم عشقم تو صدایم کنتابو شکن ای بانو چشمان تو چون آهوگفتم به تمنایت در گوش فلک یا هوو این کار خدا بود به من کرده نگاهیدر تنگ خود دارم هر شب مثل تو ماهی...
چیز دیگر را روایت میکند بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند...