پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از چکه چکه ی اشکِ فراققندیل بسته استغار سردِ دلتنگی ام...
به مهمانیِ برکه ها بیابه شب سپرده امیلدا شود...
ماهرانه می ربایندهوشیاری ام راهمدستِ خیالت شدهاین شب های بغض آلود...
دانه دانه خون گریستبغضِ پاییزیِ یلدا راتنها اناری که در دلمترک برداشته بود...