شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
ای از ورای پرده ها تاب تو تابستان ماما را چو تابستان بِبَر دل گرم تا بُستان ما...
امشب بیا و خستگی هایم جواب کنیک یک نوشته های دلم را حساب کنبی مهری ات مشابه کابوس بود گذشتشکر خدا که آمدی ترک عتاب کناز دودمان لطف نگاهت کمی به منیا که به ناز و حلقه ی مویت عذاب کنبا تاب موی تو دل من تاب میخوردعشقم اگر که می شودش تاب تاب کنمن خسته ام ز سر به هوا بودنت دیگراز قهر و لج به لج شدنت اجتناب کندل گیرم از حوالی و این شهر و زندگیدل گرم با تبسمی ، اینک ثواب کنمن گیج من سکوت من و من شدن هنوزحالا بیا دع...
لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیره برفه !!!!!درسته که هوا رو گرم نمی کنه ولی تورو دل گرم میکنه...