پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پیش ما دلشدگان مسجد و میخانه یکی ست!عطر سجاده و هر مستی پیمانه یکی ست!عقل از روز ازل خواست نجاتت بدهد قلب اگر راهنما هست که پایانه یکی ستمعرفت باشد و یک جرعه تواضع، به خدابر در خانه ی او دوست و بیگانه یکی ست!ناخلف هستم اگر جانِ برادر، به تو چه!میهمانیم بیا، صاحب کاشانه یکی ستزلف زیبا و دلِ خون شده در قصه ی ما...من در این سینه و او بر سر مو... شانه یکی ست!آخرش بغض زلیخا تب فرهاد چه کرد؟ وصل یا هجر شد اما خودِ افسان...
من و او هم سفری یک دل و یک دانه شدیمهم ره دلشدگان راهی میخانه شدیمقدمی رنجه کنید و در ما بگشاییدطرب اینجاست بیایید که پیمانه شدیم....