جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
بیشتر انسان ها :منتظر باریدن باران و برف اند . . .که با آمدنشان با آن خاطره بسازند . . .ولی تو :تگرگ زیبای منی . . .که با هر بار باریدنت :دل من شاد . . .و شدت علاقه من به تو بیشتر میشود . . ....
منتظر باران بودم ک ببارد . . . با ذوق و اشتیاق فراوان همانند بذرهای پائیزی منتظر باریدن بودم. تا در خود جوانه ی دیگر بزنم ، و خود را با نعره هایم همانند رد و برق ابرهای سیاه تخلیه کنم.باران بارید . . . و ناخوداگاه با ابرهای سیاه از شدت تنهایی همراه شدم. اشک از چشمانم سرازیر و بعض هایم ترکید.ابرهای دلتنگ با شدت گریه هایم چنان من را در اغوش گرفتند که بیاد مادرم در زمان کودکیم افتادم.که با هر بار به زمین خوردنم من را در اغوش گرمش نو...