متن دلنوشته های پروین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته های پروین
من مادر چند طفل بوده ام ؛ چند طفل که نه ؛ مادر یک کودکستان و مهد بوده ام و هستم ؛ که هر کدام از کودکان اخلاق و توقعات و نق زدن های خاص خودشون رو دارند .اینها تکلیفشون روشنه و راه آرام کردن و روبراه کردنشون رو بلدم...
از مَنهم تا منهدم فقط یک د فاصله است .این دال میتونه یک دم باشه یا یک دنیا یا به قدر عبور از یک در تا این منهم منهم ها متنهی به منهدم شدن تمامت چه شخصیتی و چه هویتی شود .
آدمها گاهی تا بینهایت درمانده می شوند از دست خودشان و دلشان .هیچ کاری هم از خود مستأصل شان ساخته نیست ؛ جز نظاره کردن از دور و جان کندن تدریجی.
من هر زمان که فرو ریختم ، در نهایت بیشتر از سه روز در آن وضع نبودم ، در کمترین زمان ممکن شروع به بازسازی کردم ، انگار نه انگار این آدم همان آدم چندروز پیش با آن ویرانه ها بود ، هربار هم که بازسازی کردم انگار بنای باشکوهتری...
مرا که غرق در تماشای گنبدهای فیروزه ای بودم به آسمانی فیروزه ای تری برد آن غریبه...
چگونه ؟
گفت اعجاز خدا را می بینی ؟! من از خدا خواستم باز امروزم که رنگ دلتنگی گرفته یک فراموشی یهویی مثل همان روزی که تو را دیدم، غرق در هنر دست...