متن غریبه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غریبه
نه! /
درست گمان کردی! /
برایت غریبانه آشنام/
کمی کنار بزن برف ها را /
منم! /
همان مترسکِ قدیم /
که زمستانِ نبودت /
از او /
یک آدم برفی ساخت
آرمان پرناک
امروز از کنار یک غریبه رد شدم اسمش، تاریخ تولدش، غذای مورد علاقش، رازها و ترس هاشُ می دونستم،
حتی دوستش هم داشتم، جالب بود
ارس آرامی
راستی به این فکر کردی که چی میشه یهو غریبه میشیم؟ با خودمون، با احساسمون، با قلبمون،با عطری که همیشه میزدیم، با گلی که همیشه میخریدیم و آهنگی که همیشه گوش می کردیم یا بهتر بگم با آدمی که شاید یه روزی تنها دلیل برای بیدار شدن از خوابمون بود!...
شاید اندکی بعذ در گذر جاده ها
بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم:
آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود...
هر پنج شنبه
بر سر مزار خاطراتت
شعر خیرات می کنم
و فاتحه ای می خوانم برای عشق
و برای تویی که
همیشه با شعرهایم
غریبه بودی
مجید رفیع زاد
تا اومدم بجنبم، رفته بود.
همچین تو بیخبری رفت که وقتی فهمیدم خیلی دور شده بود.
هر چی سعی کردم که بگیرمش، نشد که نشد.
مثل غریبه ها شده بود باهام حرف نمیزد.
خودمو میگم بابا، همونی که منو ترک کرد..
تو سر و صدای کوچه و بازار غرق شده...
کاش نگاهم
در تو گره نمی خورد
و کشتی آرزوهایم
کنار ساحل چشم هایت
هرگز پهلو نمی گرفت
دستم به جزیره ی آغوشت نمی رسید
و هیچ شبی با صدای نفس هایت
به خواب نمی رفتم
کاش غریبه ای بودم برایت
که بعد از رفتنت
اینگونه بی تو بودن را...
و من چندین تا منم
منی که منعطف است، مهربان است و دلسوز
منِ دیگری که سرد است، بی تفاوتی در خونش جریان دارد و خنثی.
منِ قاطع و محکم که حرفش یکی ست.
اما از همه غریبه تر منِ ناآشنایی است که دلتنگ می شود! شکننده است و کم...
غریبه
تحمل کن نگاهم را غریبه
سکوت و بغض و آه م را غریبه
دلم تبعید به چشم تو شد آه
نفهمیدم گناهم را غریبه
مرا که غرق در تماشای گنبدهای فیروزه ای بودم به آسمانی فیروزه ای تری برد آن غریبه...
چگونه ؟
گفت اعجاز خدا را می بینی ؟! من از خدا خواستم باز امروزم که رنگ دلتنگی گرفته یک فراموشی یهویی مثل همان روزی که تو را دیدم، غرق در هنر دست...
غریبه ای غریب که موج می زند به بحر ابیات
طالب تکه شعری، پناهی، تکیه گاهی، آغوشی
ارس آرامی
گاهی نوشتن سخت میشود و از تو نوشتن سخت تر .. نمیدانم باید از چه بنویسم از تکرار غریبانه این روزها یا از حس های ضدو نقیض درون قلبم .. محبوبِ روزهای دورم میخواهم برای تو بنویسم .. از نبودنت نگویم که دردش رسیده به مغزواستخوانمان .. یا از بی...
خیلی وقت بود ؛ که حال و هوای روز هایش خاکستری بود .
تمام عواطف و احساساتش را درست در میان جیغ و فریاد های سوختم سوختمش در آخرین روز زندگی اش جا گذاشت .
حال قدم زدن در خیابان امری دردناک بود همان جایی که در مقابل نگاه های...