شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در من تیمارستانیستبا هزار تخت برای نخوابیدنو صداهایی موهوم که شریان حیات را میفشارنددختری که گیسوان سیاهش را تا پشت لب های سرخش میکشدو مردانه میگوید دوستم دارد...
و منهنوز دلخوشم به اینکهدر جایی دورمردی نگران من استدلم دروغ نمیگویداو هنوز دوستم دارد......
محبوبم!اگر روزیدرباره یِ مناز تو سوال کردند،خیلی فکر نکنمغرور به آن ها بگو:دوستم دارد!بسیار دوستم دارد...
من اززمانی که او دوستم دارددر چشم خودم ارجمند می آیم......