در چشم تو دیدم روز اول آخرم را به آتش می کشیدی تو تمام پیکرم را می سوختم و می باختم و می ساختم اشعاری که می گرفت تمام نفسم را کاش که چشمان تو روی سینه ات بود پنجره ای باز به روی دل سنگ ات بود میروم با...
از زمانی که برایت باقی مانده لذت ببر شاکر روزهایی که هر یک به هدیه ای می ماند رویاها و امید هایی که هنوز امکان ممکن شدن دارند و عشق ها و مهربانی هایی که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماست یک روز ، روز آخر ما خواهد بود