متن تجربه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تجربه
زندگی دیوانه ای بیش نیست
تو هم با او دیوانگی کن
افراد از سر عشق ورزی و دوست داشتن نیست که ابراز علاقه می کنند، آن ها از تنهایی و مهمتر از آن روبرویی با خویش واهمه دارند.
این یک خلاء درونی است که ما را به سوی آدم ها می کشاند و نتیجه همیشه خفت بار است.
گاهی اوقات زندگی، حسِ طنز بی رحمانه ای دارد
چیزی را که همیشه به دنبالش بوده ای،
در بدترین زمان ممکن به تو هدیه می کند!
سالم، کسی ست که با خود و آدم های اطرافش در حال جنگ و ستیز نیست،
نتیجتاً حضورش به آدم انرژی میده!
بیشتر از...
زندگی می گذرد و غم امروز تجربه فردا می شود، زخم ها درس های زندگی می شوند، شادی ها خاطراتی خوش بجا می گذارند، لحظات ناب به سرعت و لحظات توان فرسا به ندرت می گذرند،
آری زندگی پر از شگفتی های نامحدود است و هر لحظه ما را به...
در شب هایی که ده سال طول کشیده بودند
در غروب تاریک و درخشش ستارگان
من راه می رفتم با غم و انتظار
دلم پر از پرسش ها بود، بی جواب
از پیراهنمان فراتر می رفتم
با هر قدم یک خاطره جدید، خنده ای دلنگر
احساس سرزندگی و تغییر در...
اشتباهات تجربه می شوند، ولی حتما از آن درس نمی گیری!
پشیمان نمی شوی، اصرار بر تکرار آن داری...
می دانی که باز همراه بغضت خواهی شکست!
دیگر توجیهی برایش نداری...
لحظه هایم را به پایت سوزاندم
آتش گرفتم
آه از عمق وجودم شعله می کشید
اما تو به جای آنکه باران شوی
سوختنم را تماشا کردی
حالا خاکستری هستم از عشق
که تجربه ای شد تلخ
برای تمام لحظه هایی که
برایم شیرین بود
مجید رفیع زاد
گذشته در گذشتِ...
باید قبرستونشو پیدا کنیم و برای همیشه خاکش کنیم
و اینو یادمون نره که تموم اون زخم ها واشتباهات تبدیل شدن به تجربه و این من جدید رو ساختن
الان دیگه باید فقط از زمان حال لذت ببریم و نزاریم ارزوهامون به حسرت تبدیل بشه
و آرامش...
دلتنگی جزئی از این زندگی ست، غم جزئی از این زندگی ست، شادی، لبخند، اشک، جزئی از این زندگی ست. باید تجربه کرد، باید قبل از رفتن، همه چیز را تجربه کرد. مانند مسافری که اینهمه راه آمده تا ببیند و بچشد و بشنود و لمس کند و برگردد. باید...
ما اسیر قصه های ذهنِ خویشیم
آنچه زندگی ما را به تنگنا می افکند، واقعی نیست
بلکه از جنسِ قصه است؛ قصه ای ذهنی
رهایی از قصه های ذهن،
تجربه ی قدرتِ بی منتهای درون،
و تجربه بی کرانگیست . . .
متن عطیه چک نژادیان
یه روز صبح از خواب بیدار می شی و متوجه می شی دیگه به گذشته و آدم های گذشته هیچ حسی نداری. دیگه می تونی به راحتی برای همشون آرزوی خوشبختی کنی. به جورایی حس رهایی و بی احساسی کامل پیدا می کنی. از اون به بعد دیگه با کسی...
اشتباهات آدمی وقتی روی زمین افتاد، بگذار همان جا بمانند.
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش و سرلوحه ی مسیرت قرار بده. غصه هایت که تماماً ریخت تو هم همه را فراموش کن. دلت را بتکان از آن ها... دلت را محکم تر اگر...
انقدر به اخرش فکر نکن
اخرش که چی ؟
ته تهش مرگ دیگه !!
همیشه ترسیدیم
از گفتن و نه شنیدن
از خواستن و نشدن
از رفتن و نرسیدن
از ارزو و براورده نشدن
انسان می دونه اخر زندگی مرگه ولی بازم تلاش می کنه !
می خنده ...
گریه...
فصل ها را به نظاره بنشین و تغییر احوال را تجربه کن در زندگی تغییر احوال را به نیکی یاد کن که قطعا تعالی تو را بدنبال دارد؛ گِلایه های زندگی را بر پیشانی روزگار حک کن که داند تازیانه های روزگار را تاب داری