شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
هزاران مرتبه به خدا التماس کردمکه تو را به من برساند، اما نکرد!مثل بچه ها گفتم: خدایا این خوبی را در حقم بکنیخیر خواهی دید.شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...
بی تو حوصله ی نوشیدن یک لیوان آب را هم ندارمدیگر بعد از تو، این ایام فراق را چگونه به پایان برسانم؟!شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...
الان دیگر از هر زمانی بیشتر دوستت دارم...این حرف تمام لحظات من است.شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...
می گویند: کف زدن با یک دست نمی شود پس این دل تنهای من،این همه فغان و شیون اش چگونه است؟!شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...
شنیدم قرار است مرده ای را در گورستان کسنزان دفن کنند.تسبیحی از چاتلانقوش* و سجاده ای و کاستی از ولید ابراهیم*به او دادم که برای پدرم ببرد.----------* بنه یا پسته ی کوهی، که با دانه های آن تسبیح ساخته می شود.* شیخ ولید ابراهیم العبدلی الدلیمی، قاری و حافظ مشهور عراقی شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...
مادر قبایی سیاهی داشت آن را فروخت ومقداری پیراهنی آبی برای برادرم خرید پدرم خروس بد صدایی داشت آن را فروخت و یک قوطی شیر خشک برای برادرم خرید.من سیاهی قبای مادرم را از آبی آسمان برادرم بیشتر دوست داشتم.من صدای گوش خراش خروس پدرم را از گریه های از سر گرسنگی برادرم را بیشتر دوست دارم.شعر: ریبوار طاهابرگردان: زانا کوردستانی...