پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صبح سرآغاز عشق است آسمان خورشید را در آغوش میگیرد من تو را ......
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر میزند دلم به هوای غزل، ولیگیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار راچشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدمآن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماندحال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟...
و شب سر آغاز تمام دلتنگی هاست...