متن سمیه معمری ویرثق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سمیه معمری ویرثق
برگرد
سربزن
مثل سطرهای اول
که معلم دیکته میگفت
نقطه سرخط
شروع کن
شعرهایم
میان سطرهای خالی نبودنت
پراز بی واژگی شده
غلط پشت غلط
سطر پشت سطر
میان فضای کاه گلی
مداد
ذغال می سوزاند فواره خیالم
لب هایم خشکیده
پشت رو میشودغم وشادیم
پشت لبخند پاک کن اشک...
جرم عقیم است داشتنت
بالفطره ترین سارقم باشم
دستبرد زدن
ب جیب خالیست
خیالت
سمیه معمری ویرثق (یانار)
در حوالی کوچه ۱۴۰۳/۸/۱
خیلی قبل ها
حتی قبل ازآنکه چیز ی بشنوم
یا حتی کلمه ای بگویم
حتی قبل تراز آن که دم
گوشم اذان بگویند
آن زمان ک نمی دانستم حتی
اسم چیست!!!
چیزی شبیه سرنوشت
جلوترازهمه
زمزمه کرد
که باید تورا.
دوستت بدارم... .
سمیه معمری ویرثق(یانار).
شده ام آخرین سردار
بازمانده از جنگ
زانوبغل کرده
سینه به سپرچسبیده
شعرم زخمی شده
دل نه، دلدار نه
دشنه پشت دشنه
خنجر در گلو رفته
که قی کنم تورا
دستم هایم روی سرم
وهوای تو کلاه خودشده
سرزمین غصبی دلم درتملیک تو
تسلیم نمی شود
عقب نمی نشیند
میخاهد...
بدون اینکه
سواد نوشتن وخواندن داشته باشم
در آدرس کوچه ی چشمهایت گم شدم
سمیه معمری ویرثق
انگارتو
با قوم مغول نسبتی داری
شراره های شعرم را می سوزانی
با آتش دل
دوش سردی و
غرور میگری... .
توبازی لی لی منی
تووابستگی من
عادت من
تو دل دلتنگی لب غروب منی
وعدد یک حیات منی
از تورد هم شوم
دو، سه ،الی آخر...
بازتوشروع منی
توآغازمنی