سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دور از غرور وجنگ وهیاهو گذاشتمعشقِ تو را که لای پرِ قو گذاشتمکودک شدم به شوقِ دلِ آسمانی امبر روی ماه چشم و دو ابرو گذاشتمچربید بر وجودِ من و کلِ هستی اممهرِ تو را که توی ترازو گذاشتماین گونه بود من به مذاقت خوش آمدمدر چنته هرچه داشت دلم رو گذاشتمتوی دهانِ مستِ غزل جرعه های نابشور وشراب وشعرِ دوپهلو گذاشتممن را ببخش واژه به جز این نیافتمنامِ تو را اگر گلِ خوشبو گذاشتم...
به زمستان روحِ یخ زده ات وعده ی نور آفتاب بدهبر سرت عاشقانه دست بکش به دلت حق انتخاب بده...