پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دور از غرور وجنگ وهیاهو گذاشتمعشقِ تو را که لای پرِ قو گذاشتمکودک شدم به شوقِ دلِ آسمانی امبر روی ماه چشم و دو ابرو گذاشتمچربید بر وجودِ من و کلِ هستی اممهرِ تو را که توی ترازو گذاشتماین گونه بود من به مذاقت خوش آمدمدر چنته هرچه داشت دلم رو گذاشتمتوی دهانِ مستِ غزل جرعه های نابشور وشراب وشعرِ دوپهلو گذاشتممن را ببخش واژه به جز این نیافتمنامِ تو را اگر گلِ خوشبو گذاشتم...
ای گل خوشبوی من دیدی چه خوش رفتی ز دستدیدی آن یادی که با من زاده شد بی من گریختدیدی آن تیری که من پر دادمش بر سنگ خورددیدی آن جامی که من پر کردمش بر خاک ریختلاله ی لبخند من پرپر شد و بر باد رفتشعله ی امید من خاکستر نسیان گرفتمشت می کوبد به دل اندوه بی پایان منیاد باد آن شب که چون بازآمدی پایان گرفتامشب آن ایینه ام بر سنگ حسرت کوفتهغیر تصویر تو در هر پاره ام تصویر نیستعکس غمناک تو در جام شرب افتاده استپی...