سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
پر زد وفا از قلب مان با بی کسی فامیل شد غیرت میان حرف ها، همرتبه ی آجیل شد!دق کرد فردین، کوچه اش شد کوچه ی نامردهاقیصر به خاک غم نشست! مردانگی تعطیل شد!شاید به ظاهر دیده باشی شهر از فرمان پر استاما در آخر هر برادر بدتر از قابیل شد!خوردند نان سفره ام را ناتنی ها روز و شب پشت سر من از بدی پرونده ها تشکیل شد!در روز تنهایی کسی نشنید فریاد مرا روز خوشی هی ادعا در دستشان زنبیل شد!با ریش های خود تبر بر ریشه ی حق می زدنددر...