پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از تو میگویند تمام خیابان های شهرآمدیآسمان عاشق شد ..بارید...پاییز آمد..برگ ریزانی شد از واژه های عشقعاشقانه به اغوش کشیدینمانده و رفتیمن ماندم و عطر نفسهایت...
خزان دختری پیچیده در حریری رنگیبا ملودی خوش برگ هاارام میرقصد در بادبا نجواهای عاشقانه...