روزِ نخستِ مرداد آمد و رفت، چون شعلهای از دلِ آتش برفت. خورشید بر آن بامِ بلند ایستاد، با تیغِ تب، بر تنِ این خاک زد. بادی نیامد، نفسِ شب برید، دل تنگ شد از هوای بیسند. دل، مثل گلی در عطشِ دشتِ خشک، بیسایه و بیچشمِ تو، پژمرد و...