گفتم «با من بیا»، بیآنکه کسی بداند در کجا و چگونه، دردِ من در سینه میتپید، و برای من نه گُلِ میخکی بود و نه آوازی، هیچچیز، جز زخمی که عشق در دلم گشوده بود. دوباره گفتم: «با من بیا»، گویی که در حالِ مرگم، و هیچکس آن ماهِ خونین...