پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به خاطر مردم است که می گویمگوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،دنیادارد از شعرهای عاشقانه تهی می شودو مردم نمی دانندچگونه می شود بی هیچ واژه ایکسی را که این همه دور استاین همه دوست داشت ......
عادت کردهایمآنقدر که یادمان رفته است شبمثل سیاهی موهایمان ناگهان میپردو یک روز آنقدر صبح میشودکه برای بیدار شدن دیر است ...!...
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب...
همه چیز از جایی شروع شد که گفتی دوستم داری!گاهیبرای یک عمر بلاتکلیفیبهانه ای کافیست......