متن اندوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اندوه
میدانم
نهنگ هم میشدم
دریایم به ساحل نمیرسید
و من
در این رُمانِ عمیق
در جستجوی آرامشی بیدریغ
روز و شبها را
خط به خط شنا میکردم
میدانم
نهنگ هم میشدم
اندوهِ آوازم را
پایانی نبود...
چند بار؟
با من بگو
از چشمهایم
چند بار دیگر باید سقوط کنم
تا از دست بدهد دنیا
اندوهش را؟
آدمها نه با مرگ,که با فراموش شدن میمیرند...
تنهاییم را در آغوش گرفتهام و لبخندی گنگ بر پهنای صورتم نقش بسته است. زانوان سرما زدهام که مانند برگهای تاکی بیجان به تنهام آویزان شده بودند را در آغوش گرفتهام. از پنجره دیدم که گربهی همسایهی روبهرویی سرش را در میان سینهی صاحبش مخفی کرده...
دلتنگ خودم هستم .
این جمله ب تنهایی خودش یک دنیا حرف و فلسفه است .
ان نگاه ِ
پر تلاطم چشمانش
دستان عریان مرا ندید
وامروز، خورشید پشت پلک های ِ بغض الود من ، مرد است .
بـــــدون تــــو...
چه نزدیک است که جان من به لب آید...
با ما چه کردند، که اینگونه از شادی دوریم...
عاشق چشم غزل خیزت شدم
دم به دم از عشق لبریزت شدم
ای بهار رفته با اندوه باد
بی بهاران فصل پاییزت شدم
"هیچچیز...
واقعی نیست
جز زخم زبانها..."
بزرگترین گناهے را ڪہ یڪ انسان میتواند مرتڪب شود ، مرتڪب شدهام : خوشبخت نبودهام !
s...♡
اندوهِ سفت و سختی،
چپِ سینه چسبیده
که با هیچ چیز
که با هیچ کس
پاک نمی شود
حتی شما رودِ عزیز!
«آرمان پرناک»